
به گزارش صابرنیوز به نقل از روزنامه جوان، یکی از روشهای مهم استعمارگران در کشورهای اسلامی، استحاله فرهنگی مسلمانان و زدودن اندیشه مذهبی از جهان بینی ایشان بوده است. آنها برای دستیابی به این هدف، علاوه بر ترویج تفکرات و فرهنگ غربی در سرزمینهای اسلامی، به حذف منابع و غارت گنجینه و میراث مکتوب اسلامی در آن کشورها پرداختهاند. اقدامی که در طول زمان، موجب از خودبیگانگی مسلمانان میشد و در مقابل جایگزینی منابع فکری و اندیشهای غربی را در ذهن و ضمیر آنها برای استعمارگران آسانتر میکرد. اما در تاریخ معاصر جهان اسلام بودهاند بزرگانی که متوجه این سیاست استعماری شده و با آن مقابله کردهاند. در ایران ما نیز مردان پاک نهاد و مجاهدی بودند که با تمام وجود و با تحمل شداید، مقابل زیاده خواهی استعمار انگلیس در غارت منابع مکتوب ایستادند و از میراث اسلامی و ایرانی دفاع و محافظت کردند. یکی از این بزرگان زندهیاد حضرت آیتاللهالعظمی سیدشهاب الدین مرعشی نجفی است که در مقال پی آمده، به تلاشهای ایشان در راه حفظ و حراست از میراث مکتوب اسلامی و ایرانی سرزمینمان پرداختهایم. امید آنکه مفید آید.
انگلیس و غارت میراث مکتوب اسلامی و فارسی
موزه بریتانیا که کتابخانه بخشی از آن بود، در سال ۱۷۵۹ م (۱۱۳۸. ش و همزمان با پادشاهی کریم خان زند)، در شهر لندن برای استفاده همگانی مردم تأسیس شد. ابتدا عموم کتابهای این کتابخانه شامل انواع اناجیل و عهد عتیق، کتب مذهبی مسیحیت، اسناد و کتابهای سلطنتی میشد، اما به تدریج کتابهایی از موضوعات و رشتههای مختلف به آن افزوده شد و البته با گسترده شدن مستعمرات انگلستان، بخش کتب سایر ملل هم به آن اضافه گشت. اما اولین کتاب فارسی که به این کتابخانه آورده شد، کتاب «زندگینامه نادرشاه» بود که به وسیله میرزامهدی خان استرآبادی (منشی مخصوص نادر)، نوشته شده بود. این کتاب توسط «ویلیام جونز» جاسوس و شرق شناس، در سال ۱۷۶۸. م (۱۱۴۷. ش)، به کتابخانه موزه بریتانیا اهدا شد.
اینچنین بود که در پی آن و طی دوره قاجار، سیل کتابهای ارزشمند اسلامی و فارسی ایرانیان، توسط انگلیسیها از ایران خارج شد و به کتابخانه موزه بریتانیا انتقال یافت، به طوریکه بخش فارسی این کتابخانه امروز نزدیک ۵۰ هزار جلد کتاب دارد.
پرواضح است این غارت فرهنگی، به دلیل ناآگاهی و جهل مردمان آن دوره نسبت به ارزش میراث مکتوب ایران انجام شده است. اتفاقی تلخ که ثمره فقر و صدالبته غارت منابع اقتصادی ایرانیان توسط خودِ انگلیسیها بوده است.
تبار مردی که برای حفظ کتاب قیام کرد
از اواخر دوره قاجار، علما و بزرگانی متوجه خطر خروج منابع مکتوب اسلامی و ایرانی توسط انگلیسیها از مرزهای جهان اسلام شدند و شروع به حفظ این میراث ارزشمند کردند. یکی از این بزرگان طلبه جوانی بود به نام سیدشهابالدین مرعشی نجفی.
سیدشهابالدین در سال ۱۲۷۶. ش، در شهر نجف به دنیا آمد. نسب ایشان با ۳۲ واسطه، به حسین الاصغر فرزند امام سجاد (ع) میرسید. پدربزرگ ایشان سیدعلی حسینی مرعشی معروف به سیدالاطباء، اولین کسی بود که در ایران «دندان مصنوعی» را با استفاده از عاج فیل ساخت. پدرش سیدمحمود مرعشی و مادرش، نوه آیتالله سیدمهدی حسینی بودند.
سیدشهابالدین تحصیل علوم دینی را از همان کودکی نزد پدر و پدربزرگ مادریاش آغاز کرد و بعد از آن هم در مدارس جدید درس خواند و هم در حوزه علمیه نجف. در سال ۱۲۹۲. ش و در شرایطی که شیعیان عراق علیه اشغالگران انگلیسی قیام کرده بودند، در حالیکه تنها ۱۶ سال داشت، به جمع مجاهدان پیوست. در دوران طلبگی او، اما اتفاقی افتاد که موجب شد سیدشهابالدین جوان، متوجه خطر غارت منابع مکتوب اسلامی توسط انگلیسیها شود. خود ایشان آن اتفاق را چنین روایت کردهاند: «روزی از بازار نجف عبور میکردم، دیدم طلبهها به یک مغازه خیلی رفت و آمد میکنند، پرسیدم چه خبر است؟ گفتند علمایی که فوت میکنند، کتابهایشان را اینجا حراج میکنند. رفتم داخل و دیدم عدهای حلقه زدهاند و آقایی کتابها را آورده و چوب حراج میزند و افراد پیشنهاد قیمت داده و هر کس که بالاترین قیمت را پیشنهاد میداد، کتاب را میخرید.
یک عربی نشسته بود در کنارش، کیسه پولی بود و بیشترین قیمت را او داده و کتابها را میخرید و به دیگران فرصت نمیداد! متوجه شدم او فردی به نام کاظم دجیلی، دلال کنسولگری انگلیس در بغداد است و در طول هفته، کتابها را خریده و جمعهها به بغداد برده و تحویل انگلیسیها میداد و پولشان را میگرفت و بعد دوباره میآید و کتاب میخرد. از آن موقع تصمیم گرفتم نگذارم انگلیسیها کتابها را به یغما ببرند و ما را از درون تهی کنند و بعد از آن شبها بعد از درس و بحث، در یک کارگاه برنجکوبی مشغول کار شدم و با کم کردن وعدههای غذا و قبول نماز و روزه استیجاری، پول جمع کرده و به خرید و جمعآوری کتابهای خطی مبادرت کردم....»
روزی که «سید» با میجر انگلیسی درافتاد
همت آن عالم فرزانه برای حفظ و حراست از میراث مکتوب جهان اسلام در طول زمان، علاوه بر زحمات زیاد مالی و معیشتی، مشکلات دیگری هم برای او ایجاد کرد. یکی از این آزارها، درافتادن با انگلیسیهای استعمارگر و به زندان افتادن توسط آنها بود. چنانچه حضرت آیتالله مرعشی نجفی ماجرای به زندان افتادن خود را اینگونه روایت کردهاند: «یک روز از مدرسه، به قصد بازار - که جنب صحن علوى بود - حرکت کردم. ابتداى بازار، ناگهان چشمم به زنى تخم مرغ فروش افتاد که کنار دیوار نشسته بود و از زیر چادر وى، گوشه کتاب پیدا بود. حس کنجکاوى من تحریک شد، به طورى که مدتى خیره به کتاب نگاه کردم. طاقت نیاوردم و پرسیدم این چیست؟ گفت کتاب و فروشى است. کتاب را گرفتم و با حیرت متوجه شدم نسخهاى نایاب از کتاب ریاض العلماء علامه عبدالله افندى است که احدى آن را در اختیار ندارد! مثل یعقوبى که یوسف خود را پیدا کرده باشد، با شور و شعفى وصف ناشدنى به زن گفتم این را چند مى فروشى؟ گفت ۵ روپیه. من که از شوق سر از پا نمى شناختم، گفتم دارایى من ۱۰۰ روپیه است و حاضرم همه آن را بدهم و کتاب را از شما بگیرم. آن زن با خوشحالى پذیرفت. در این هنگام سر و کله کاظم دجیلى که دلال خرید کتاب براى انگلیسیها بود، پیدا شد. او نسخههاى کمیاب، نادر و کتابهاى قدیمى را به هر طریقى به چنگ مى آورد و توسط حاکم انگلیسى نجف اشرف - که گویا اسمش یا عنوانش میجر (سرگرد) بود- به کتابخانه لندن مىفرستاد. کاظم دلال کتاب را به زور از دست من گرفت و به آن زن گفت من آن را بیشتر مىخرم و مبلغى بالاتر از آنچه من به آن زن گفته بودم، پیشنهاد کرد. در آن هنگام من اندوهگین رو به سمت حرم شریف امیرالمؤمنین (ع) کردم و آهسته گفتم آقا جان، من مى خواهم با خرید این کتاب به شما خدمت کنم، پس راضى نباشید این کتاب از دست من خارج شود. هنوز کلامم تمام نشده بود که زن تخم مرغ فروش رو به دلال کرد و گفت این کتاب را به ایشان فروختهام و به شما نمىفروشم! کاظم دجیلى شکست خورده و عصبانى از آنجا دور شد... بیشتر از ۲۰ روپیه نداشتم. از این رو تمام لباسهاى کهنه و قدیمى را با ساعتى که داشتم به فروش رساندم تا پول کتاب فراهم شد. طولى نکشید که کاظم دلال همراه با چند شرطه (پلیس)، به مدرسه حمله کردند و مرا دستگیر نموده و پیش حاکم انگلیسى (میجر) بردند. او نخست مرا به سرقت کتاب متهم کرد و بسیار عربده کشید. سپس دستور داد مرا زندانى کردند. آن شب در زندان، مدام با خدا راز و نیاز مى کردم که کتاب در مخفیگاهش محفوظ بماند. روز بعد آیتالله میرزا فتحالله نمازى اصفهانى معروف به شیخ الشریعه مرجع بزرگ آن وقت، میرزا مهدى فرزند مرحوم آخوند خراسانى را همراه با جماعتى براى آزادى من نزد حاکم شهر فرستاد. بالاخره نتیجه این شد که من از زندان آزاد شوم، با این شرط که طی مدت یک ماه، کتاب را به حاکم انگلیسى تسلیم کنم. پس از آزادى به سرعت به مدرسه رفتم و همه دوستان طلبهام را جمع کردم و گفتم باید کار مهمى انجام بدهیم که خدمت به اسلام و شریعت است! طلاب گفتند چه کارى؟ من گفتم نسخهبردارى و استنساخ از روى این کتاب و فوراً دست به کار شدیم و قبل از مهلت مقرر، چند نسخه از روى آن استنساخ گردید....»
مهاجرت به ایران و ادامه جهاد برای حفظ کتاب
آیتالله سیدشهاب الدین مرعشی نجفی در سال ۱۳۰۱. ش و بعد از درگذشت پدر و مادر، به ایران برگشت و در سال ۱۳۰۲. ش به مشهد رفت. جالب است که ایشان در مشهد و به رغم سختی شدید معیشت، همچنان برای خرید کتب خطی و سنگی تلاش داشت. چنانچه هنگامی که در همان سال، در مدرسه قوام مشهد مشغول درس و بحث بودند، در صفحه نخست کتاب «کشف اللغات و الاصطلاحات» مرقوم کردهاند: «کتاب کشف اللغات و الاصطلاحات تألیف علامه عبدالرحیم بن احمد هندی بهاری حنفی مشهور به سور که به درخواست فرزندش شیخ شهابالدین بهاری در سال ۱۱۶۰ق به نگارش درآمده و اندکی پس از اتمام آن زندگی را بدرود گفته است. این کتاب را با مزد دو سال نماز استیجاری که به نیابت از مرحوم میرزا محمد بزاز تهرانی قبول کردهام، به مبلغ ۲۰ روپیه بریتانیایی خریداری کردم. خداوند توفیق بر انجام کار دهد. شروع نماز از ابتدای روز ۲۱ ذیالقعده سال ۱۳۲۲ق است. منِ دلشکسته، نویسنده این کلمات، در حال گرسنگی بهسرمیبرم و مدت ۲۰ ساعت است که نتوانستهام قوتی به دست آورم تا با آن سد گرسنگی خود کنم، خداوند در کار همه گرفتاران گشایش فرماید، شهابالدین الحسینی المرعشی النجفی سنه ۱۳۴۲ق، مدرسه قوام، یکی از مدارس مشهد جدم امیرالمؤمنین روحم فدای او باد.»
آیتالله مرعشی نجفی مدتی بعد از اقامت در تهران و استفاده از محضر اساتید حوزه علمیه آن قصد بازگشت به نجف را میکند، اما هنگامی که برای زیارت به قم رفته بودند، آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس حوزه علمیه قم از ایشان (که در آن وقت مجتهد شده بودند) میخواهند برای تدریس در قم بماند و به ایشان در برساختن و به ثمر رساندن حوزه علمیه کمک کند. به این ترتیب آیتالله در سن ۲۶ سالگی، به حوزه علمیه قم مهاجرت نمود.
پایهگذاری کتابخانهای عظیم و کم بدیل
آیتالله مرعشی نجفی پس از مهاجرت به قم همه کتب خطی را که در طول دوران طلبگی جمعآوری کرده بود، به ایران آورد. البته در قم هم به خرید نسخ خطی و کتب ارزنده اقدام میکرد، اما پس از چند سال مجبور شد به دلیل کمبود جا کتابها را از منزل به کتابخانه مدرسه مرعشیه انتقال دهد. به این ترتیب طبقه سوم این مدرسه، برای کتابخانه ساخته شد و بیش از ۱۰ هزار جلد کتاب خطی و چاپی، در آن جای گرفت. این کتابخانه در ۲۸ آبان ۱۳۴۵. ش و همزمان با عید نیمه شعبان افتتاح شد. به مرور زمان علاوه بر اضافه شدن تعداد کتابهای خریداری شده کتابخانه، رفت و آمد طلاب به آن بیشتر و بیشتر میشد تا جاییکه دیگر آن طبقه گنجایش افزودن کتب جدید و استقبال زایدالوصف طلاب را نداشت. به این دلیل آیتالله مرعشی نجفی مجبور شد کتابخانه بزرگی را تأسیس کند که ۱۶ هزار کتاب خطی و چاپی به آن منتقل شود. این کتابخانه در تاریخ ۱۲ شهریور ۱۳۵۳. ش که همزمان با میلاد حضرت حجت (عج) بود، افتتاح شد. به هر روی تلاشهای آیتالله مرعشی نجفی باعث شد یکی از بزرگترین کتابخانههای کشور، به لحاظ حجم عظیم نسخههای خطی کهن دینی و سومین کتابخانه جهان اسلام در قم برپا شود، به طوریکه در زمان وفات آیتالله سیدشهابالدین مرعشی نجفی، بیش از ۲۵۰ هزار کتاب چاپی، ۲۵ هزار کتاب خطی به زبانهای فارسی، عربی، ترکی، اردو، لاتین و سانسکریت و برخی خطوط قدیم دیگر در این کتابخانه نگهداری میشد.
مرجع تقلیدی که هیچگاه مستطیع نشد
آیتاللهالعظمی مرعشی نجفی، هیچگاه از وضعیت مالی مطلوبی برخوردار نبود. ایشان بعد از ازدواج در سال ۱۳۰۹. ش تا مدتها اجارهنشین بود تا اینکه کمکم با تهیه یک زمین کوچک، در آن خانهای ساخت و تا آخر عمرش نیز در آن زندگی کرد. آن بزرگ در طول عمر خود هیچگاه مستطیع نشد و به سفر حج نرفت! قطعاً باید این نکته را نیز در نظر داشت که وی پس از خرید کتابهای خطی، آنها را وقف میکرد و دیگر آن کتابها در ملکیت ایشان نبود که جزء ثروتش محسوب شود.
در واقع میتوان گفت خدمت آن اندیشمند نامور به حفظ میراث مکتوب اسلامی و ایرانی، چنان برجسته است که بر سایر برجستگیهای شخصیتی و علمی آیتالله مرعشی نجفی، مانند اقدامات خیرخواهانه ایشان برای مردم نیازمند، ترمیم برخی نمادهای دینی همچون بازسازی مرقد علامه مجلسی پدر و پسر در اصفهان، اهدای کتب اصلی شیعه به بزرگان حوزههای علمیه جهان اسلام و شخصیتهای اندیشمند خارجی برای تبلیغ و ترویج معارف تشیع، مبارزات و همراهیهایشان با نهضت امام خمینی (ره) و سپس در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به ویژه در دوران دفاع مقدس و ایضاً حمایت از رهبر معظم انقلاب اسلامی، سایه افکنده است.
این خدمت آنچنان بزرگ بوده و هست که امام خمینی در سال ۱۳۶۷. ش، طی فرمانی دولت را موظف به کمک برای ساخت کتابخانهای بزرگ، برای نگهداری کتابهای کتابخانه آیتالله مرعشی کردند. امام خمینى در آن فرمان خطاب به نخستوزیر وقت آوردهاند: «کتابخانه حضرت آیتالله آقای نجفی مرعشی ـ دامت برکاته ـ از کتابخانههای کم نظیر و شاید بتوان گفت بینظیر ایران است. کتب نفیس اعاظم شیعه و کتابهای منحصر به فرد و خطی آن از ذخایر فرهنگ غنی اسلام و ایران است.
از قرار اطلاع مرکز حفاظت آنها به گونهای نیست که کتابها مصون از خطر باشد و محیط مطالعه برای مشتاقان کتاب، بسیار کوچک است. جنابعالی موظف هستید آنچه را که آن کتابخانه احتیاج دارد، به بهترین وجه فراهم آورید. جناب حجتالاسلام آقای حاج سیدمحمود مرعشی نجفی که خود از خبرگان و شایستگان در امر کتابشناسی و کتاب و شناخت محیطی مناسب برای حفظ کتاب است، بهترین فردی است که میتواند شما را در این امر یاری دهد. انشاءالله هر چه زودتر با ساخته شدن بنایی در خور اسلام و انقلاب و حوزه علمیه قم، قدمی مفید در راه رشد تعالیم اسلام برداشته شود. روشن است آنچه در این زمینه ساخته میشود، اختیارش با حضرت آیتالله آقای نجفی مرعشی یا فردی است که ایشان تعیین نمایند....»
سرانجام آیتالله سیدشهاب الدین مرعشی نجفی، در روز چهارشنبه هفتم شهریور سال ۱۳۶۹. ش، در ۹۶ سالگی روی از جهان برگرفت و بر حسب وصیتی که مرقوم داشته بودند: «مرا در راهروى ورودى کتابخانه، زیر پاى محققانى که براى مطالعه و تحقیق به این کتابخانه مراجعه مىکنند، دفن نمایید» در راهروى کتابخانه بزرگى که خود آن را بنیاد نهاد، به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش گرامی باد.
انگلیس و غارت میراث مکتوب اسلامی و فارسی
موزه بریتانیا که کتابخانه بخشی از آن بود، در سال ۱۷۵۹ م (۱۱۳۸. ش و همزمان با پادشاهی کریم خان زند)، در شهر لندن برای استفاده همگانی مردم تأسیس شد. ابتدا عموم کتابهای این کتابخانه شامل انواع اناجیل و عهد عتیق، کتب مذهبی مسیحیت، اسناد و کتابهای سلطنتی میشد، اما به تدریج کتابهایی از موضوعات و رشتههای مختلف به آن افزوده شد و البته با گسترده شدن مستعمرات انگلستان، بخش کتب سایر ملل هم به آن اضافه گشت. اما اولین کتاب فارسی که به این کتابخانه آورده شد، کتاب «زندگینامه نادرشاه» بود که به وسیله میرزامهدی خان استرآبادی (منشی مخصوص نادر)، نوشته شده بود. این کتاب توسط «ویلیام جونز» جاسوس و شرق شناس، در سال ۱۷۶۸. م (۱۱۴۷. ش)، به کتابخانه موزه بریتانیا اهدا شد.
اینچنین بود که در پی آن و طی دوره قاجار، سیل کتابهای ارزشمند اسلامی و فارسی ایرانیان، توسط انگلیسیها از ایران خارج شد و به کتابخانه موزه بریتانیا انتقال یافت، به طوریکه بخش فارسی این کتابخانه امروز نزدیک ۵۰ هزار جلد کتاب دارد.
پرواضح است این غارت فرهنگی، به دلیل ناآگاهی و جهل مردمان آن دوره نسبت به ارزش میراث مکتوب ایران انجام شده است. اتفاقی تلخ که ثمره فقر و صدالبته غارت منابع اقتصادی ایرانیان توسط خودِ انگلیسیها بوده است.
تبار مردی که برای حفظ کتاب قیام کرد
از اواخر دوره قاجار، علما و بزرگانی متوجه خطر خروج منابع مکتوب اسلامی و ایرانی توسط انگلیسیها از مرزهای جهان اسلام شدند و شروع به حفظ این میراث ارزشمند کردند. یکی از این بزرگان طلبه جوانی بود به نام سیدشهابالدین مرعشی نجفی.
سیدشهابالدین در سال ۱۲۷۶. ش، در شهر نجف به دنیا آمد. نسب ایشان با ۳۲ واسطه، به حسین الاصغر فرزند امام سجاد (ع) میرسید. پدربزرگ ایشان سیدعلی حسینی مرعشی معروف به سیدالاطباء، اولین کسی بود که در ایران «دندان مصنوعی» را با استفاده از عاج فیل ساخت. پدرش سیدمحمود مرعشی و مادرش، نوه آیتالله سیدمهدی حسینی بودند.
سیدشهابالدین تحصیل علوم دینی را از همان کودکی نزد پدر و پدربزرگ مادریاش آغاز کرد و بعد از آن هم در مدارس جدید درس خواند و هم در حوزه علمیه نجف. در سال ۱۲۹۲. ش و در شرایطی که شیعیان عراق علیه اشغالگران انگلیسی قیام کرده بودند، در حالیکه تنها ۱۶ سال داشت، به جمع مجاهدان پیوست. در دوران طلبگی او، اما اتفاقی افتاد که موجب شد سیدشهابالدین جوان، متوجه خطر غارت منابع مکتوب اسلامی توسط انگلیسیها شود. خود ایشان آن اتفاق را چنین روایت کردهاند: «روزی از بازار نجف عبور میکردم، دیدم طلبهها به یک مغازه خیلی رفت و آمد میکنند، پرسیدم چه خبر است؟ گفتند علمایی که فوت میکنند، کتابهایشان را اینجا حراج میکنند. رفتم داخل و دیدم عدهای حلقه زدهاند و آقایی کتابها را آورده و چوب حراج میزند و افراد پیشنهاد قیمت داده و هر کس که بالاترین قیمت را پیشنهاد میداد، کتاب را میخرید.
یک عربی نشسته بود در کنارش، کیسه پولی بود و بیشترین قیمت را او داده و کتابها را میخرید و به دیگران فرصت نمیداد! متوجه شدم او فردی به نام کاظم دجیلی، دلال کنسولگری انگلیس در بغداد است و در طول هفته، کتابها را خریده و جمعهها به بغداد برده و تحویل انگلیسیها میداد و پولشان را میگرفت و بعد دوباره میآید و کتاب میخرد. از آن موقع تصمیم گرفتم نگذارم انگلیسیها کتابها را به یغما ببرند و ما را از درون تهی کنند و بعد از آن شبها بعد از درس و بحث، در یک کارگاه برنجکوبی مشغول کار شدم و با کم کردن وعدههای غذا و قبول نماز و روزه استیجاری، پول جمع کرده و به خرید و جمعآوری کتابهای خطی مبادرت کردم....»
روزی که «سید» با میجر انگلیسی درافتاد
همت آن عالم فرزانه برای حفظ و حراست از میراث مکتوب جهان اسلام در طول زمان، علاوه بر زحمات زیاد مالی و معیشتی، مشکلات دیگری هم برای او ایجاد کرد. یکی از این آزارها، درافتادن با انگلیسیهای استعمارگر و به زندان افتادن توسط آنها بود. چنانچه حضرت آیتالله مرعشی نجفی ماجرای به زندان افتادن خود را اینگونه روایت کردهاند: «یک روز از مدرسه، به قصد بازار - که جنب صحن علوى بود - حرکت کردم. ابتداى بازار، ناگهان چشمم به زنى تخم مرغ فروش افتاد که کنار دیوار نشسته بود و از زیر چادر وى، گوشه کتاب پیدا بود. حس کنجکاوى من تحریک شد، به طورى که مدتى خیره به کتاب نگاه کردم. طاقت نیاوردم و پرسیدم این چیست؟ گفت کتاب و فروشى است. کتاب را گرفتم و با حیرت متوجه شدم نسخهاى نایاب از کتاب ریاض العلماء علامه عبدالله افندى است که احدى آن را در اختیار ندارد! مثل یعقوبى که یوسف خود را پیدا کرده باشد، با شور و شعفى وصف ناشدنى به زن گفتم این را چند مى فروشى؟ گفت ۵ روپیه. من که از شوق سر از پا نمى شناختم، گفتم دارایى من ۱۰۰ روپیه است و حاضرم همه آن را بدهم و کتاب را از شما بگیرم. آن زن با خوشحالى پذیرفت. در این هنگام سر و کله کاظم دجیلى که دلال خرید کتاب براى انگلیسیها بود، پیدا شد. او نسخههاى کمیاب، نادر و کتابهاى قدیمى را به هر طریقى به چنگ مى آورد و توسط حاکم انگلیسى نجف اشرف - که گویا اسمش یا عنوانش میجر (سرگرد) بود- به کتابخانه لندن مىفرستاد. کاظم دلال کتاب را به زور از دست من گرفت و به آن زن گفت من آن را بیشتر مىخرم و مبلغى بالاتر از آنچه من به آن زن گفته بودم، پیشنهاد کرد. در آن هنگام من اندوهگین رو به سمت حرم شریف امیرالمؤمنین (ع) کردم و آهسته گفتم آقا جان، من مى خواهم با خرید این کتاب به شما خدمت کنم، پس راضى نباشید این کتاب از دست من خارج شود. هنوز کلامم تمام نشده بود که زن تخم مرغ فروش رو به دلال کرد و گفت این کتاب را به ایشان فروختهام و به شما نمىفروشم! کاظم دجیلى شکست خورده و عصبانى از آنجا دور شد... بیشتر از ۲۰ روپیه نداشتم. از این رو تمام لباسهاى کهنه و قدیمى را با ساعتى که داشتم به فروش رساندم تا پول کتاب فراهم شد. طولى نکشید که کاظم دلال همراه با چند شرطه (پلیس)، به مدرسه حمله کردند و مرا دستگیر نموده و پیش حاکم انگلیسى (میجر) بردند. او نخست مرا به سرقت کتاب متهم کرد و بسیار عربده کشید. سپس دستور داد مرا زندانى کردند. آن شب در زندان، مدام با خدا راز و نیاز مى کردم که کتاب در مخفیگاهش محفوظ بماند. روز بعد آیتالله میرزا فتحالله نمازى اصفهانى معروف به شیخ الشریعه مرجع بزرگ آن وقت، میرزا مهدى فرزند مرحوم آخوند خراسانى را همراه با جماعتى براى آزادى من نزد حاکم شهر فرستاد. بالاخره نتیجه این شد که من از زندان آزاد شوم، با این شرط که طی مدت یک ماه، کتاب را به حاکم انگلیسى تسلیم کنم. پس از آزادى به سرعت به مدرسه رفتم و همه دوستان طلبهام را جمع کردم و گفتم باید کار مهمى انجام بدهیم که خدمت به اسلام و شریعت است! طلاب گفتند چه کارى؟ من گفتم نسخهبردارى و استنساخ از روى این کتاب و فوراً دست به کار شدیم و قبل از مهلت مقرر، چند نسخه از روى آن استنساخ گردید....»
مهاجرت به ایران و ادامه جهاد برای حفظ کتاب
آیتالله سیدشهاب الدین مرعشی نجفی در سال ۱۳۰۱. ش و بعد از درگذشت پدر و مادر، به ایران برگشت و در سال ۱۳۰۲. ش به مشهد رفت. جالب است که ایشان در مشهد و به رغم سختی شدید معیشت، همچنان برای خرید کتب خطی و سنگی تلاش داشت. چنانچه هنگامی که در همان سال، در مدرسه قوام مشهد مشغول درس و بحث بودند، در صفحه نخست کتاب «کشف اللغات و الاصطلاحات» مرقوم کردهاند: «کتاب کشف اللغات و الاصطلاحات تألیف علامه عبدالرحیم بن احمد هندی بهاری حنفی مشهور به سور که به درخواست فرزندش شیخ شهابالدین بهاری در سال ۱۱۶۰ق به نگارش درآمده و اندکی پس از اتمام آن زندگی را بدرود گفته است. این کتاب را با مزد دو سال نماز استیجاری که به نیابت از مرحوم میرزا محمد بزاز تهرانی قبول کردهام، به مبلغ ۲۰ روپیه بریتانیایی خریداری کردم. خداوند توفیق بر انجام کار دهد. شروع نماز از ابتدای روز ۲۱ ذیالقعده سال ۱۳۲۲ق است. منِ دلشکسته، نویسنده این کلمات، در حال گرسنگی بهسرمیبرم و مدت ۲۰ ساعت است که نتوانستهام قوتی به دست آورم تا با آن سد گرسنگی خود کنم، خداوند در کار همه گرفتاران گشایش فرماید، شهابالدین الحسینی المرعشی النجفی سنه ۱۳۴۲ق، مدرسه قوام، یکی از مدارس مشهد جدم امیرالمؤمنین روحم فدای او باد.»
آیتالله مرعشی نجفی مدتی بعد از اقامت در تهران و استفاده از محضر اساتید حوزه علمیه آن قصد بازگشت به نجف را میکند، اما هنگامی که برای زیارت به قم رفته بودند، آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس حوزه علمیه قم از ایشان (که در آن وقت مجتهد شده بودند) میخواهند برای تدریس در قم بماند و به ایشان در برساختن و به ثمر رساندن حوزه علمیه کمک کند. به این ترتیب آیتالله در سن ۲۶ سالگی، به حوزه علمیه قم مهاجرت نمود.
پایهگذاری کتابخانهای عظیم و کم بدیل
آیتالله مرعشی نجفی پس از مهاجرت به قم همه کتب خطی را که در طول دوران طلبگی جمعآوری کرده بود، به ایران آورد. البته در قم هم به خرید نسخ خطی و کتب ارزنده اقدام میکرد، اما پس از چند سال مجبور شد به دلیل کمبود جا کتابها را از منزل به کتابخانه مدرسه مرعشیه انتقال دهد. به این ترتیب طبقه سوم این مدرسه، برای کتابخانه ساخته شد و بیش از ۱۰ هزار جلد کتاب خطی و چاپی، در آن جای گرفت. این کتابخانه در ۲۸ آبان ۱۳۴۵. ش و همزمان با عید نیمه شعبان افتتاح شد. به مرور زمان علاوه بر اضافه شدن تعداد کتابهای خریداری شده کتابخانه، رفت و آمد طلاب به آن بیشتر و بیشتر میشد تا جاییکه دیگر آن طبقه گنجایش افزودن کتب جدید و استقبال زایدالوصف طلاب را نداشت. به این دلیل آیتالله مرعشی نجفی مجبور شد کتابخانه بزرگی را تأسیس کند که ۱۶ هزار کتاب خطی و چاپی به آن منتقل شود. این کتابخانه در تاریخ ۱۲ شهریور ۱۳۵۳. ش که همزمان با میلاد حضرت حجت (عج) بود، افتتاح شد. به هر روی تلاشهای آیتالله مرعشی نجفی باعث شد یکی از بزرگترین کتابخانههای کشور، به لحاظ حجم عظیم نسخههای خطی کهن دینی و سومین کتابخانه جهان اسلام در قم برپا شود، به طوریکه در زمان وفات آیتالله سیدشهابالدین مرعشی نجفی، بیش از ۲۵۰ هزار کتاب چاپی، ۲۵ هزار کتاب خطی به زبانهای فارسی، عربی، ترکی، اردو، لاتین و سانسکریت و برخی خطوط قدیم دیگر در این کتابخانه نگهداری میشد.
مرجع تقلیدی که هیچگاه مستطیع نشد
آیتاللهالعظمی مرعشی نجفی، هیچگاه از وضعیت مالی مطلوبی برخوردار نبود. ایشان بعد از ازدواج در سال ۱۳۰۹. ش تا مدتها اجارهنشین بود تا اینکه کمکم با تهیه یک زمین کوچک، در آن خانهای ساخت و تا آخر عمرش نیز در آن زندگی کرد. آن بزرگ در طول عمر خود هیچگاه مستطیع نشد و به سفر حج نرفت! قطعاً باید این نکته را نیز در نظر داشت که وی پس از خرید کتابهای خطی، آنها را وقف میکرد و دیگر آن کتابها در ملکیت ایشان نبود که جزء ثروتش محسوب شود.
در واقع میتوان گفت خدمت آن اندیشمند نامور به حفظ میراث مکتوب اسلامی و ایرانی، چنان برجسته است که بر سایر برجستگیهای شخصیتی و علمی آیتالله مرعشی نجفی، مانند اقدامات خیرخواهانه ایشان برای مردم نیازمند، ترمیم برخی نمادهای دینی همچون بازسازی مرقد علامه مجلسی پدر و پسر در اصفهان، اهدای کتب اصلی شیعه به بزرگان حوزههای علمیه جهان اسلام و شخصیتهای اندیشمند خارجی برای تبلیغ و ترویج معارف تشیع، مبارزات و همراهیهایشان با نهضت امام خمینی (ره) و سپس در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به ویژه در دوران دفاع مقدس و ایضاً حمایت از رهبر معظم انقلاب اسلامی، سایه افکنده است.
این خدمت آنچنان بزرگ بوده و هست که امام خمینی در سال ۱۳۶۷. ش، طی فرمانی دولت را موظف به کمک برای ساخت کتابخانهای بزرگ، برای نگهداری کتابهای کتابخانه آیتالله مرعشی کردند. امام خمینى در آن فرمان خطاب به نخستوزیر وقت آوردهاند: «کتابخانه حضرت آیتالله آقای نجفی مرعشی ـ دامت برکاته ـ از کتابخانههای کم نظیر و شاید بتوان گفت بینظیر ایران است. کتب نفیس اعاظم شیعه و کتابهای منحصر به فرد و خطی آن از ذخایر فرهنگ غنی اسلام و ایران است.
از قرار اطلاع مرکز حفاظت آنها به گونهای نیست که کتابها مصون از خطر باشد و محیط مطالعه برای مشتاقان کتاب، بسیار کوچک است. جنابعالی موظف هستید آنچه را که آن کتابخانه احتیاج دارد، به بهترین وجه فراهم آورید. جناب حجتالاسلام آقای حاج سیدمحمود مرعشی نجفی که خود از خبرگان و شایستگان در امر کتابشناسی و کتاب و شناخت محیطی مناسب برای حفظ کتاب است، بهترین فردی است که میتواند شما را در این امر یاری دهد. انشاءالله هر چه زودتر با ساخته شدن بنایی در خور اسلام و انقلاب و حوزه علمیه قم، قدمی مفید در راه رشد تعالیم اسلام برداشته شود. روشن است آنچه در این زمینه ساخته میشود، اختیارش با حضرت آیتالله آقای نجفی مرعشی یا فردی است که ایشان تعیین نمایند....»
سرانجام آیتالله سیدشهاب الدین مرعشی نجفی، در روز چهارشنبه هفتم شهریور سال ۱۳۶۹. ش، در ۹۶ سالگی روی از جهان برگرفت و بر حسب وصیتی که مرقوم داشته بودند: «مرا در راهروى ورودى کتابخانه، زیر پاى محققانى که براى مطالعه و تحقیق به این کتابخانه مراجعه مىکنند، دفن نمایید» در راهروى کتابخانه بزرگى که خود آن را بنیاد نهاد، به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش گرامی باد.