نسخه موبایل
www.sabernews .ir
سایت خبری تحلیلی صابرنیوز  
علت برخی دین‌گریزی‌ها، تفسیر اخلاقی از دین است
کد خبر: ١٦٤٦٣٤ تاریخ انتشار: ٠٨ فروردين ١٤٠٢ - ١٤:٠١
صفحه نخست » آخرین اخبار
علت برخی دین‌گریزی‌ها، تفسیر اخلاقی از دین است

حجت‌الاسلام پناهیان گفت: اخیراً برخی از دختران یک دبیرستان گفته بودند ما از دین بدمان می‌آید و یکی از مهم‌ترین دلایلش این است که «دین موجب می‌شود درباره ما قضاوت شود» اخلاق به شما این اجازه را می‌دهد، اما تقوا اجازه نمی‌دهد.

 
به گزارش صابرنیوز، حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان در سحرهای ماه مبارک رمضان با حضور در برنامه «ماه من» که به‌طور مستقیم از شبکه سه پخش می‌شود درباره تلقی‌های ناصواب از دین و آثار تحریف دین به گفت‌وگو می‌پردازد. در ادامه گزیده‌ای از پنجمین جلسه این مبحث را می‌خوانید:   

  چرا خیلی اوقات در طول تاریخ، با «اخلاق» جلوی دین، ولایت و اسلام ناب ایستادند؟

یک سؤال بسیار مهم را مطرح می‌کنم، شاید در این جلسه نتوانیم به‌صورت کامل، پاسخ آن را بدهیم، البته ممکن است بعضی‌ها از طرح همین سؤال، برداشت‌های ناروایی پیدا کنند ولی باید با ملاحظه گفتگو کنیم تا به نتیجه درستی برسیم.

چرا در طول تاریخ، به‌ویژه در صدر اسلام، بسیاری از اوقات که می‌خواستند جلوی انبیاء و خصوصاً جلوی پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) بایستند، با اخلاق، جلوی دین و ولایت و اسلام ناب ایستادند. باید این را بررسی کنیم که چرا اخلاق این ظرفیت را دارد که به اسم اخلاق این کار انجام می‌شود؟

اخلاق به‌معنای ملکات و صفات خوب، این ظرفیت را دارد که در مقابل دین بایستد

واقعش این است که اخلاق این ظرفیت را دارد که مقابل دین بایستد. ما اخلاق را چه چیزی تعریف می‌کنیم؟ اگر اخلاق را به‌معنای ملکاتی از صفات خوب در نظر بگیریم که در وجود انسان، راسخ می‌شود، یا ملکاتی که به‌صورت طبیعی در وجود انسان، راسخ هست؛ چون هرکسی از پدر و مادر خودش صفاتی را به‌همراه دارد. اگر اخلاق به معنای تحسین همین صفات خوب انسانی باشد، خودِ این اخلاق، ظرفیت مقابله با دین را دارد.

مثلاً مهربانی یا دل‌رحمی کردن، مگر چیز بدی است؟ فی‌نفسه چیز بدی نیست. چون فی‌نفسه چیز بدی نیست، بسیاری از اوقات، از همین مهربانی و از همین دل‌رحمی علیه امیرالمؤمنین(ع) استفاده شده است و علیه امام‌زمان(ع) هم استفاده خواهد شد. خواهند گفت که او پسر پیغمبر نیست چون رحم ندارد! (لَوْ کَانَ هَذَا مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ لَرَحِمَنَا؛ الغارات، ج ۱، ص ۳) این قرار دادن اخلاق در مقابل دین است.

مثلاً چرا ابوموسی اشعری، کارش در مقابل امیرالمؤمنین(ع) می‌گرفت؟ یکی از ویژگی‌هایی که او از خودش نشان می‌داد، دل‌رحمی و مهربانی بود. ابوموسی اشعری که امیرالمؤمنین(ع) او را لعن می‌کرد، از قبیله‌ای بود که رسول‌خدا (ص) درباره این قبیله فرموده بود که این‌ها قبیله مهربانی هستند. اما مهربانی او چرا در مقابل امیرالمؤمنین(ع) قرار گرفت؟ این ظرفیت اخلاق است در مقابل دین! البته قرآن کریم برای این موضوع، چاره و راه‌حل دارد. قرآن نمی‌فرماید که اخلاق اسلامی، اخلاق خوب یا اخلاق بد و...یک راه‌حلی ارائه می‌کند که این راه‌حل را در کلمات امیرالمؤمنین(ع) هم می‌شود جستجو کرد.

دین دنبال این نیست که ما را صرفاً اخلاقی بار بیاورد

دین دنبال این نیست که ما را صرفاً اخلاقی بار بیاورد، اگر می‌خواست ما را صرفاً اخلاقی بار بیاورد، بسیاری از اوقات، حیوانات هم این صفات اخلاقی را دارند، مثلاً وفاداری در سگ هست. یعنی ما می‌خواهیم به جایی برسیم که مانند سگ، وفادار باشیم؟! با اینکه وفاداری چیز خوبی است، حیا هم چیز خوبی است، ولی اگر یک نفر به‌صورت ژنتیکی، آدم باحیایی بود و اصلاً در مقابل امیرالمؤمنین(ع) هم قرار نگرفت، آیا او دیگر احتیاجی به دین ندارد؟

فرض کنید من از پدر و مادرم این صفت را به ارث برده‌ام که آدم متواضعی هستم، اگر دین می‌خواست مرا به این نقطه برساند، من که در این نقطه هستم! دیگر چه نیازی به دین دارم؟

اگر بگوییم «هدف دین این است که تو به اخلاق به معنای برخورداری از ملکات اخلاقی برسی» آن کسی که این را دارد، دیگر مستغنی از دین است و می‌تواند مغرور هم بشود! آیا واقعاً دین می‌خواست ما را به اینجا برساند؟ یا اینکه دین همین اخلاق را ابزاری قرار می‌دهد برای امری بالاتر! آن امر بالاتر پویایی انسان، قدرتمندی و سعه وجودی پیدا کردن او برای ملاقات با خداست و این طیِ مبارزه شکل می‌گیرد؛ مبارزه با وضعیتی که در آن قرار گرفته است.

ما برای «سعی» آفریده شده‌ایم، نه برای برخورداری از چند صفت خوب!

حالا اینکه یک انسان، سعه وجودی پیدا می‌کند یعنی چه؟ اولاً در قرآن کریم، فرمود: «لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى» (نجم، ۳۹) یعنی سعی تو است که تو را به خدا می‌رساند. ما برای سعی آفریده شده‌ایم نه برای برخورداری از چند صفت خوب! حالا اگر این سعی را بخواهم در مقابل اخلاق قرار بدهم، توضیحش این‌طوری می‌شود:

مثلاً شما انسان سخاوتمند، باحیا، متواضع و مهربانی هستی، حالا خدا از شما سعی می‌خواهد. اگر بخواهیم اخلاقی نگاه کنیم، شما می‌گویی «خدایا من همه این صفات خوب را دارم، دیگر با من چه‌کار داری؟» مثلاً می‌فرماید: من تو را در موقعیتی قرار می‌دهم که نباید سخاوتمندانه رفتار کنی، یعنی دین از تو این را می‌خواهد. یا تو را در موقعیتی قرار می‌دهم که نباید مهربانانه رفتار کنی، مانند امیرالمؤمنین(ع) که با خوارج رفتار کرد. یا تو را در موقعیتی قرار می‌دهم که سعی تو اتفاقاً خلاف آن تواضع تو قرار می‌گیرد، و باید فریاد بزنی و ممکن است حتی شبیه متکبرین جلوه بکنی، البته در اصل این تکبر نیست ولی آنهایی که ظاهربین هستند، تو را به تکبر متهم می‌کنند، کمااینکه معاویه امیرالمؤمنین(ع) را متهم می‌کرد.

چرا اخلاق، این ظرفیت را دارد که در مقابل دین بایستد؟

چرا اخلاق، این ظرفیت را دارد که در مقابل دین بایستد؟ چون شما می‌توانید در پناه برخی از صفات اخلاقی، از سعی باز بمانید، و از سعی برای رشد و تعالی وجودیِ خودتان فاصله بگیرید و فرار بکنید و بهانه بیاورید.

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمودند: بیایید برویم جهاد کنیم و بجنگیم... اما بعضی از افراد سرشناس می‌گفتند: «آیا شمشیر به روی مؤمنان بکشیم؟!» اینها به ظاهر چقدر انسان‌های مهربان و خوبی هستند! با این توصیف، آیا امیرالمؤمنین(ع) مهربان نبود؟ عمروعاص در جریان صفین و قرآن سر نیزه کردن، به امیرالمؤمنین(ع) می‌گفت: یا علی(ع)، قرآن به سر نیزه رفته است، دلت به رحم نمی‌آید؟! این سوءاستفاده از اخلاق است، ولی آن‌جایی که ابن‌ملجم، درباره اخلاق دچار سطحی‌نگری می‌شود، آن‌جایی می‌بُرد که صدای گریه‌های یتیمان خوارج را در کوفه می‌شنود. می‌گوید «بالاخره قتل شده است!» با همین سطحی‌نگری در اخلاق، بالاخره کاری کرد که رفت امیرالمؤمنین(ع) را به شهادت رساند.

امیرالمؤمنین(ع) تنها شخصیت در عالم امکان است که مولود کعبه است، ما نباید نگاه کنیم که ایشان را چه کسی به شهادت رساند. آیا این مهم نیست؟ فقط اینکه در خانه کعبه به دنیا آمد مهم است، آیا شهادت ایشان مهم نیست، اینکه چه کسی ایشان را به شهادت رساند، آیا نمونه عالی برای عبرت گرفتن نیست؟! خُب این بد برخورد کردن با اخلاق، به خاطر ظرفیتی است که در اخلاق وجود دارد.

راه‌حل قرآن برای اینکه دچار آسیب‌های اخلاق نشویم «تقوا» است

اینکه امیرالمؤمنین(ع) در کنار ایتام کوفه زانو می‌زند و اشک می‌ریزد، نامش را اخلاق نگذاریم بلکه این را تقوای ایشان بدانیم. چرا اسم این را مهربانی و اخلاق امیرالمؤمنین(ع) بگذاریم؟ اسمش را بگذاریم تقوای امیرالمؤمنین(ع). راه حلی که قرآن دارد تا ما دچار آسیب‌های اخلاق نشویم، کلمه تقوا است.

یکی از یاران امیرالمؤمنین(ع) به ایشان می‌گفت: یا علی، آن دو نفر یار شما ممکن است از شما جدا بشوند. حضرت فرمود: بله ممکن است. این فرد که اسمش «خِرّیت» بود، خودش بعداً علیه امیرالمؤمنین(ع) قیام کرد، و در ماجرایی غیر از خوارج، علیه حضرت قیام کرد و کشته شد. ولی در آن زمان، مثلاً انقلابی بود و به امیرالمؤمنین(ع) مشورت‌هایی می‌داد. حضرت فرمود: خُب حالا اگر اینها بخواهند جدا بشوند، من چه‌کار می‌توانم بکنم؟ او گفت: اگر من بودم، آنها را اعدام می‌کردم! حضرت فرمود: اینکه خیلی بی‌تقوایی است! من چطور برای جرمی که انجام نداده‌اند آنها را اعدام کنم؟

تقوا یعنی کِی از کدام خوبی برای انجام وظیفه‌ات استفاده کنی و فریب خوبی‌های ظاهری را نخوری

تقوا یعنی اینکه چه موقعی از چه خوبی‌ای به عنوان وظیفه خودت استفاده کنی. تقوا یعنی فریب خوبی‌های ظاهری را نخور! مثلاً امام سجاد می‌فرماید: اگر کسی خطا و گناه نمی‌کند، فریبش را نخور، شاید به خاطر ضعف نفس اوست، یعنی عرضه‌اش را ندارد! (إِذَا رَأَیْتُمُ الرَّجُلَ قَدْ حَسُنَ سَمْتُهُ وَ هَدْیُهُ وَ تَمَاوَتَ فِی مَنْطِقِهِ وَ تَخَاضَعَ فِی حَرَکَاتِهِ فَرُوَیْداً لَا یَغُرَّنَّکُمْ فَمَا أَکْثَرَ مَنْ یُعْجِزُهُ تَنَاوُلُ الدُّنْیَا وَ رُکُوبُ الْمَحَارِمِ‏ مِنْهَا لِضَعْفِ نِیَّتِهِ‏ وَ مَهَانَتِهِ وَ جُبْنِ قَلْبِهِ فَنَصَبَ الدِّینَ فَخّاً لَهَا ؛ احتجاج، ج۲، ص۳۲۰)

بنده وقتی این روایت را برای غیرمذهبی‌ها خواندم، آنها بلند شدند کف زدند و تشویق کردند. چرا یک کسی که غیرمذهبی است، وقتی این روایت را برایش می‌خوانی، خوشحال می‌شود؟ چون دیده است برخی از مذهبی‌ها رفتار درستی دارند؛ ولی آدم‌ها از نزدیک، همدیگر را می‌شناسند و می‌بینند که این آدم بی‌عرضه‌ای است و از سر بی‌عرضگی یا ترسو بودن، آهسته می‌رود و آهسته می‌آید و به‌ظاهر مهربان و خوش‌رفتار است، ولی این را روی حساب دین‌داری و اخلاق خودش گذاشته است.

بعد می‌فرماید: اگر ضعف نفس نداشت و گناه نکرد، آن‌وقت درست است. تازه اگر ضعف نفس هم نداشت، باز فریبش را نخور، ممکن است به این گناه علاقه نداشته باشد و به یک گناه دیگری علاقه داشته باشد! آدم‌ها می‌توانند با یک گناه به جهنم بروند، مثلاً با یک «حب مقام» می‌تواند در مقابل امیرالمؤمنین(ع)  بایستد و بقیه خوبی‌ها را داشته باشد. اینجاست که شما نمی‌توانید از نظر تقوایی حتی یک نمره به او بدهید ولی از نظر اخلاقی یک نمره ۹۰ از ۱۰۰ می‌توانید به او بدهید. ببینید تقوا چقدر نجات دهنده است!

چرا خداوند بیش از ۲۰۰مرتبه در قرآن، از تقوا یاد کرده است؟ چرا امیرالمؤمنین(ع) بیش از ۸۰ مرتبه در نهج‌البلاغه، از تقوا یاد کرده است؟ ولی این‌قدر توصیه به اخلاق نکرده‌اند.

اخلاق در روایات، به معنای ملکات نفسانی که در علم اخلاق می‌گویند، نیست

کلمه اخلاق که شما در روایات می‌بینید، معنایش این ملکاتی که در علم اخلاق می‌گویند، نیست! در آنجا منظور «حسن معاشرت» است که یکی از زیرمجموعه‌های آداب اسلامی به‌حساب می‌آید و در ادبیات دینی از آداب و مؤدب بودن، بیشتر سخن گفته شده است تا از اخلاق! مثلاً رسول‌خدا(ص) می‌فرماید: من ادب‌شده به‌دست خدا هستم و علی هم ادب‌شده به‌دست من است «أنا أدیبُ اللّه وَ علیٌّ أدِیبی» (مکارم الأخلاق، ج۱، ص۵۱)

در قرآن کریم می‌فرماید: «وَ اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ‌ عَظیم» (قلم، 4) علامه طباطبایی می‌فرماید: درست است که پیامبر(ص) از ملکات نفسانی بالایی برخوردار بود، ولی این آیه منظورش حسن معاشرت پیامبر(ص) است... پس این تعابیر، در واقع مربوط به معاشرت است.

در اسلام و در روایات ما وقتی از اخلاق سخن گفته می‌شود معنای این اخلاق، عموماً غیر از اخلاق به معنای ملکات است. شما اگر غرق در اخلاق بشوی، یا از دین تلقّیِ اخلاقی داشته باشی، ممکن است تقوا را کنار بگذاری و اخلاق را بگیری. تقوا از شما در موقعیت‌های مختلف، رفتار خوب را انتظار دارد.

 یکی از تلقی‌های ناروا از دین، این است که دین را به‌طور افراطی، اخلاقی بدانیم

مثلاً درباره خوارج حرف‌های خیلی زیادی در این‌باره هست. حرقوص بن زهیر گفت: «یا رسول الله این غنائم حُنین را داری تقسیم می‌کنی، عدالت رعایت کن!» رسول خدا(ص) فرمود: اگر من عدالت رعایت نکنم، چه کسی می‌خواهد عدالت رعایت کند؟ و بعد هم آینده این شخص را فرمودند. (مجمع البیان، طبرسی/ج ۵/ص ۷۲) حالا ماجرای تقسیم غنائم چه بود؟ ماجرا این بود که به دلیلی و به حکمتی و مصلحتی، رسول خدا(ص) داشتند قسمت بیشتری از غنائم را به تازه مسلمانان مکّه می‌دادند. او از مدینه آمده بود، لذا جزو کسانی قرار می‌گرفت که غنیمت به او کم می‌رسید. او به سراغ اخلاق رفت و آن را در مقابل تقوا قرار داد. تقوای او می‌گفت «به رسول خدا نباید این‌چنین بگویی» و تقوای رسول خدا(ص) هم می‌گفت که این‌چنین باید رفتار بکنی.

فریب اخلاقی خوردن انسان از دست ابلیس، خیلی فراوان است. بهانه اخلاقی آوردن در مقابل تقوا خیلی فراوان است. و اخلاق به همین دلیل ظرفیت این را دارد مقابل دین بایستد.

یکی از تلقی‌های ناروا از دین، این است که ما دین را به‌طور افراطی، اخلاقی برداشت کنیم. البته بنده نمی‌خواهم اخلاق را به‌طور مطلق نفی کنم.

علت برخی دین‌گریزی‌ها، تفسیر اخلاقی از دین است 

اخیراً دختران یک دبیرستان را جمع کرده بودند، گروهی از اینها گفته بودند که ما از دین بدمان می‌آید. علت‌ آن را پرسیده بودند. یکی از مهم‌ترین دلایلی که ذکر کرده بودند این بود که گفته بودند «دین موجب می‌شود که درباره ما قضاوت بشود» اخلاق به شما اجازه می‌دهد درباره دیگران قضاوت کنید، اما تقوا به شما اجازه نمی‌دهد در مورد دیگران قضاوت بکنید. این یکی از بدی‌های اخلاق است.

پس علت دین‌گریزی بعضی‌ها این است که ما دین را اخلاقی تفسیر می‌کنیم. قضاوت نکردن در مورد افراد، چگونه است؟ شما مثلاً وقتی شما می‌بینید کسی ناسزا گفت، نمی‌توانید بگویید که این آدم حتماً آدم بدی است. چون ممکن است این شخص، ۱۰ بار می‌خواسته ناسزا بگوید، ولی ۹ بارش را تقوا پیشه کرده و نگفته است. اما دیگر به‌خاطر خصلت‌های طبیعی خودش (مثل غضب) یک‌دانه‌اش را از دستش در رفته و گفته است.

حالا فرض کنید یک شخص دیگری هست که برخی خصلت‌های طبیعی مثل غضب شدید را ـ که باعث شود او ناسزا بگوید ـ اصلاً ندارد. ولی این شخص تا هوس کرده که ناسزا بگوید، همان یک دانه را گفته است و اصلاً تقوا پیشه نکرده است. حالا هر دوتای اینها فقط یک دانه ناسزا گفته‌اند، ولی آیا این دوتا با هم مساوی هستند؟ نه! تقوا به ما اجازه نمی‌دهد در مورد مردم قضاوت کنیم. ولی اخلاق می‌گوید: بالاخره ناسزا گفته‌اند و ناسزا گفتن بد است.



برچسب ها: دین


Share
* نام:
* ایمیل:
* نظر: