گروه فرهنگی صابرنیوز در روزهایی که سینمای ایران داغدار درگذشتِ چهرههای بزرگی چون مهدی فخیمزاده، ناصر تقوایی و جمشید کاسبی است، خبر فوت مسعود ردایی تقریباً در سکوتی سنگین منتشر شد؛ انگار که رفتن او زیر سایهی سنگینِ نامهای بزرگتر گم شد.
اما ردایی، برای آنهایی که با پشتصحنهی سینما و تلویزیون ایران آشنا بودند، صرفاً یک «تهیهکننده» نبود — او از آن دسته آدمهایی بود که فکر تازه داشت و با جسارت به سراغ مسیرهای کمتر رفته میرفت.
ردایی از دهه شصت فعالیتش را آغاز کرد، از تلویزیون تا تبلیغات و بعد سینما. در روزگاری که بیشتر تهیهکنندگان با حسابگری جلو میرفتند، او به «ایده» اهمیت میداد. شعارهای تبلیغاتی ماندگار، پروژههای فرهنگی خلاق، و فیلمهایی که همیشه ترکیبی از جسارت و تفکر در آنها دیده میشد — همه نشانهی ذهنی بود که به تولید به چشم «خلق» نگاه میکرد، نه فقط «کار».
فیلمهایی مثل «مالاریا» یا «سال دوم دانشکده من» و سریالهایی چون «عالیجناب» نشان میدادند که ردایی در جستوجوی ترکیبِ هنر و بازار بود؛ راهی میان استقلال فکری و تولید حرفهای. او از نسل تهیهکنندگانی بود که نمیخواستند صرفاً سرمایهگذار باشند، بلکه شریک فکری کارگردان بودند.
با این همه، در روزهای پس از درگذشتش، کمتر از او گفتند و نوشتند. شاید چون «شهرتِ رسانهای» نداشت، شاید چون در هیاهوی رفتنِ چهرههای بزرگتر، صدای آرامش شنیده نشد. اما یاد او برای سینمای ایران مهم است — یادِ کسی که میان فشارهای مالی و محدودیتهای تولید، هنوز باور داشت که میشود خلاق بود و مستقل ماند.
ردایی از دنیا رفت، اما میراثش، همان نگاه متفاوت و ایدهمحور به تولید است.
در میان ازدحام نامها و خبرها، خوب است گاهی مکث کنیم و به آدمهایی فکر کنیم که کمتر دیده شدند، اما چرخِ این سینما را بیصدا و صادقانه چرخاندند.






ارسال به دوستان
ارسال با پیامک
ارسال با واتس آپ
ارسال از طریق لاین