پاسخ به این سؤال شاید قدری مخاطبان را آگاه کند. چون پروپاگاندای فیلمها و سریالها امروز به سمتی فریبنده پیش میرود. به طورمثال، یکی دو ماه قبل از شروع فصل دوم «زخمکاری» مخاطبان را با بازگشت جواد عزتی برای استقبال از سریال آماده کردند اما به جز چند سکانس و لگوبازیهای مالک، مخاطبان چیزی از او ندیدند تا چند دقیقه پایانی فصل دوم. البته کارگردان و نویسنده به گونهای واکنش نشان دادند که تأسفبرانگیز بود.
واکنش مهدویان و همکار نویسندهاش ما را به این نتیجه رساند که گویا کارگردانان خوشنام هم بیشتر بر جنبههای اقتصادی سینما متمرکز شدهاند و مخاطب هیچ اولویتی ندارد. غرض از این نکته آن است که امروز با فیلمی در سینما روبروییم که کارگردانش هم صاحب نام است و هم صاحب سبک؛ کیانوش عیاری! هرچند تلویزیونیها هم از او در جریان ساخت «87 متر» روی خوش ندیدند.
اما در سینما او کارگردان شناخته شدهای است. از مشخصههای بارز فیلمهای عیاری سبک واقعگرایانه منحصر به فردش و پرداختن به موضوعات بکر همچون پیوند قلب در فیلم «بودن یا نبودن» میتوان نام برد. عیاری از سال 1381 به مدت 5 سال مشغول ساخت سریال «روزگار قریب» بود که داستان زندگی بنیانگذار طب نوین کودکان در ایران، محمد قریب است. این سریال هنوز هم جزو بهترین مجموعههای تلویزیونی به شمار میرود.
تماشای «ویلای ساحلی» شاید اتفاقی را برای مخاطب رقم بزند مشابه فریبی که برای تشویق شدن به تماشایِ سریال «دفتر یادداشت»؛ چرا که اینجا و آنجا حرف از بازگشت رضا عطاران است؛ با نام این بازیگر شناخته شده و البته خوشکیفیت در برخی از کارها و کارنامه روشن کارگردانی در سریالهای دهه 1370 و 1380 تلویزیون، سعی در جذب کردن مخاطب دارند.
اما مخاطب با یک فیلمِ کاملاً عادیِ نه چندان خندهدار مواجه میشود. بیشتر از اینکه محتوا و هنرمندی بازیگران و کارگردانش سر و صدا کند کانالهای مجازی که مأمور به وایرال کردن این فیلم و خبر رکوردشکنیاش در آغاز راه اکرانهایش بودند سروصدا کردند و این عملکرد حکایت همان تبل تو خالی بود. مردم هم با دیدن این پروپاگانداها با خود میگفتند چون رضا عطاران بازیگر این فیلم است حتماً یک خبرهایی در آن وجود دارد اما دریغ از کمدی موقعیت یا حتی بداهههای خود این بازیگران در جریان دیالوگگوییها!
این در حالی است که روزگاری در همین سینما، فیلمهایی روی پرده آمدند که سروصدایشان هنرمندی بازیگران، محتوای فیلمنامه و کارگردانیاش بوده است. شاید بتوان یکی از فیلمهای کارگردانِ «ویلای ساحلی» را نام برد که عیاری سالی «بودن یا نبودن» درخشان را برای سینمای ایران ساخت. «عقابها» جزو پرفروشهای تاریخ سینمای ایران است با حدود 10 میلیون و 150 هزار مخاطب و تنها فیلمی به شمار میرود که برای دو سال (64 و 65) بهعنوان پرفروشترین و پرمخاطبترین فیلم سال رسید. بنابراین اگر با توجه به تورم، فروش فیلم را با قیمت بلیت 20 هزار تومانی سال 1399 محاسبه کنیم، به رقم افسانهای 202 میلیارد و 915 میلیون و 280 هزار تومان میرسیم.
با همین نگاه، «افعی»، دومین فیلم پرفروش تاریخ سینمای ما به حساب میآید. فیلم «محمدرضا اعلامی» طی 8 سال اکران مستمر (72 تا 79) توانست 6 میلیون و 356 هزار و 717 نفر را به سینما بکشاند. ارزش گیشه این فیلم طبق بلیت سال 99، 127 میلیارد و 134 میلیون و 340 هزار تومان است. اما رفته رفته متأسفانه تنها رقم گیشه ملاک پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینما قرار گرفت و به این ترتیب «مطرب» و «هزارپا» پیش از این و در سالِ جاری «فسیل» و «هتل» به اشتباه درصدر این فهرست قرار گرفتند.
در حالی که فیلمهایی چون «خواستگاری» (1369)، «عروس» (1370)، «کلاهقرمزی و پسرخاله» (1373) و «آدم برفی» (1376) هر یک بیشتر از 4 میلیون و 300 هزار مخاطب داشتهاند که با در نظر گرفتن میزان تورم، فروش این 4 فیلم از «هزارپا» و «مطرب» و حتی «هتل» و برخی از آثار این روزهای سینمای ایران بیشتر میشود.
اما چرا این روزها خیلی از کانالهای مجازی سعی میکنند برخی از فروش فیلمها را «افسانهای» بنامند؛ به خاطر آن است که در بحثِ فیلمنامه، ارائه نقش متفاوت و کارگردانی خارقالعاده چیزی در چنته ندارند. اگرچه رضا عطاران رضا عطاران است و کیانوش عیاری کیانوش عیاری! در روزگارِ فعلی میبینیم بازگشت عطاران نه در نمایشخانگی توانسته توفیقی داشته باشد و نه در سینما که مخاطب البته با یک هندوانه دربسته مواجه است و بعد از پایان فیلم و خروج از سینما این رضایت را نمیتوان در چهره او پیدا کرد.
این همان نارضایتی است که در جریانِ تماشا و دنبال کردنِ «دفتر یادداشت» هم میتوان به آن رسید؛ پلتفرم پخشکننده آمار پخش قسمت اول و دوم را با عنوان رکوردشکنی در نمایشخانگی اعلام میکند و کانالهای مجازی مأمور به پروپاگاندای «ویلای ساحلی» هم همین سیاست را دنبال میکنند. در هر دوی این آثار رضا عطاران نقش محوری دارد و بهترین زمانِ تبلیغ و پول درآوردن است.
پول درآوردن به وسیله فریب مخاطب؛ در بیلبوردهای شهری تصاویر گستردهای از رضا عطاران که مردم با کارهای او خاطره دارند را نصب کنیم اما این رضا عطاران آن رضا عطاران نیست و فیلمها هم همان رنگ و بویِ جذابیتِ گذشته را ندارد. به نظر میرسد پایِ یک نوع تبلیغِ صرف برای پیشبرد اهداف تجاری سرمایهگذاران این آثار نمایشی در میان است و اینجا کسی به مخاطب توجه نمیکند.
جایی جواد عزتی ابزار میشود تا «زخمکاری» دیده شود، سالها قبل جایی محمدرضا گلزار برای فیلم «شام عروسی» و حالا نوبت به رضا عطاران گیشهدارِ سابق سینما رسیده که این روزها کمتر توانسته از خودش نقش متفاوت و کار جدیدی ارائه دهد. مخاطبان هم با اثر جدید او در نمایشخانگی و «ویلای ساحلی» سینما همچون قبل نمیخندند. ژانر هر دو اثر هم کمدی اعلام شده یکی کمدی جنایی و دیگری کمدی اجتماعی؛ اما مخاطب در میانِ هیاهوی رسانهای گرفتار شده و به تماشای این آثار مینشیند و اتفاق ویژه و جدیدی را نمیبیند.
این توهین به حقوق معنوی و مادی مخاطبان است که باید هرچه زودتر برای آن چارهای اندیشید؛ احتمالاً استفاده از بازیگران سرشناس و محبوب مردم قرار است ملعبهای برای پیشبرد اهداف تجاری و سرمایهسالاری عدهای شود که میخواهند از این روزهایی که تنها تفریح مردم سینما و تماشای سریالهای خانگی باشد کمال بهره را ببرند.
ویلای ساحلی داستان خانوادهای روستایی را روایت میکند که به عنوان سرایدار قرار است برای 6 ماه از یک ویلا نگهداری کنند. چاوش، صاحب ویلا، قرار است برای دانشگاه رفتن دخترش 6 ماه در خارج از ایران زندگی کند و ویلا را به یونس (پژمان جمشیدی) و همسرش (ریما رامین فر) میسپارد و آنها با 3 فرزندشان به ویلا نقل مکان میکنند، اما برادر زن یونس (رضا عطاران) با ورود به خانه داستانهایی را رقم میزند.