حضور شخصیتهای حقیقی در فیلم و مدیوم سینما اتفاق نادر و البته جالبی است که پیشینه معقولی هم در سینمای ایران دارد. حضور این شخصیتها، مخاطب را چند ثانیه ای از دنیای ساختگی فیلمساز بیرون میآورد و به یادش میاندازد که شخصیت هایی هم هستند که بیرون از این قاب نیز حقیقی اند و واقعیت دارند. خصوصا کاراکترهای بازیگر یا هنرمندانی که برای عموم مردم شناخته شدهاند.
نقطه شروع این جریان شاید عباس کیارستمی و سینمای واقعگرای او بود. فیلم هایی که شخصیت های واقعی داشتند و در عین شباهت به مستند، قصهگو بودند و روایت میکردند. در سال های بعد نیز اکبر عبدی، مانی حقیقی، سام درخشانی، پژمان جمشیدی و... این چالش را تجربه کرده اند. اتفاقی که حضور هنرمندان مقابل دوربین در قالبی جز نقش های تعریف شده را بابتر کرد، توانایی آنان را در تفکیک خود از نقش و ترکیب آن ها به چالش کشید و مخاطبان را نیز با جلوه دیگری از توانایی های هنری آنان آشنا کرد.
نمای نزدیکی که از مخملباف دور است
شروع کننده این جریان، کلوزآپِ عباس کیارستمی بود. فیلمی که هم از جریان مستند پژوهشی های پیشین کیارستمی وام گرفت و هم تاثیر شگرفی بر فیلم های داستانی بعدی او گذاشت. موضوع فیلم و نمایشی که یک فرد عاشق سینما و خصوصا عاشق مخملباف راه میاندازد، دستمایه ای شده بود تا کیارستمی در انتها خود مخملباف را نیز وارد قصه کند و این بار دیگر نه از نمای نزدیک بلکه کاملا از نمای دور قابش بگیرد.
مخملباف در انتهای فیلم و وقتی حسین سبزیان از زندان آزاد میشود، در یک نمای اکستریم لانگ شات وارد میشود و در نمایی کمی نزدیکتر آخرین قاب از او بسته میشود. در اینجاست که گل خریدن، سوار بر موتور رفتن و مخاطب که تماما به دیالوگ های رد و بدل شده در این میان گوش میسپارد، اهمیت پیدا میکنند، نه کلوزآپ سبزیان یا حتی مخلمباف.
در واقع مخملباف پررنگ نمیشود، در روند قصه دخالت نمیکند و وقتی هم که حضور پیدا میکند آن قدر دور است که باید به زحمت دنبالش کنیم و همراهاش شویم.
از «هنرپیشه» تا مذاکرات مستقیم اکبرعبدی
همان سکانس به یاد ماندنی ابتدای فیلم هنرپیشه کافی است تا بفهمیم این بار قرار نیست با یک شخصیت هنری از زاویه مشکلات زندگی حرفه ای اش روبهرو شویم. برعکس قرار است تماما زندگی شخصی او را ببینیم. فارغ از اینکه چقدر هنرپیشه با زندگی حقیقی اکبر عبدی ارتباط داشته، او در هنرپیشه به تمامی، خود اکبر عبدی است؛ با تغییر لحن صحبتش موقع تلفن حرف زدن با گریه هایی که گاهی به خنده طعنه میزند. اکبر عبدی گفته بود: کارگردان مدام تاکید میکرد که من از تو میخواهم در این اثر زندگی کنی و خودت باشی
این تجربه باعث شد اکبر عبدی ۲۰ سال بعد، مذاکرات مستقیم آقای عبدی را در حالی بازی کند که حالا دغدغه های دیگری به عنوان یک بازیگر دارد. او در نقش یک هنرمند که خودش باشد، تن به گروگان گرفته شدن میدهد تا این بار نه فقط دغدغه های زندگی یک هنرمند بلکه دغدغه های مردم را از زبان یک هنرمند و به سبک خودش بیان کند.
تماس های او با ارگان های مختلف برای رهایی از تابوتی که در آن گرفتار است، دیالوگ هایی که ردوبدل میشود و بی تفاوتی هایی که توی ذوقش میزنند، نه فقط به وجود او بلکه به وجود مخاطب هم مینشیند.
عبدی در نشست خبری این فیلم گفته بود: کارگردان مدام تاکید میکرد که من از تو بازی نمیخواهم، بلکه میخواهم در این اثر زندگی کنی و خودت باشی. آنهایی که تجربه بازیگری دارند میدانند که هیچ چیز به اندازه اینکه بازیگر بازی نکند و خودش باشد، سخت نیست.
کنجکاویهایی که «توفیق اجباری»ِ گلزار به آنها پاسخ داد
محمدحسین لطیفی: بخش هایی از «توفیق اجباری» زندگی واقعی رضا گلزار است و از زندگی او الهام میگیرد
در اوج محبوبیت محمدرضا گلزار در دهه ۸۰، محمدحسین لطیفی از موقعیت استفاده کرد و توفیق اجباری را با توجه به موقعیت گلزار در سال ۸۵ ساخت. رضا گلزار در این فیلم هم مورد اقبال قرار میگیرد تا مخاطب شرایط زندگی حقیقی او را در فیلم نیز تجربه کند. عکس و امضاها و سوالاتی که مردم درباره زندگی شخصیاش از او میپرسند، در این فیلم پررنگ است.
محمدحسین لطیفی در مصاحبه ای گفته بود: نمیشود گفت به طور کامل فیلم روایت زندگی واقعی این بازیگر است اما بخش هایی از توفیق اجباری زندگی واقعی رضا گلزار است و از زندگی او الهام میگیرد. لطیفی حتی اشاره میکند که خانه موجود در فیلم نیز متعلق به گلزار است و فیلم در همان لوکیشن فیلمبرداری شده است.
در توفیق اجباری نیز به مانند هنرپیشه، نقطه ای که فیلمساز روی آن دست گذاشته زندگی خصوصی و شخصی هنرمندانی است که کاراکتر حقیقی خودشان را ایفا میکنند. اختلافات آن ها با همسر و دوستانشان نیز از موارد پررنگ این دست فیلم هاست.
جمعی که با رشیدپور و حسنی و گلزارِ واقعی، جمع است
علاوه بر گلزار که پیشتر در توفیق اجباری تجربه بازی در نقش خودش را داشت، رضا رشید پور، فرزاد حسنی و پریناز ایزدیار نیز در فیلم در امتداد شهر، کاراکتر اصلی خودشان را بازی میکنند. هرچند رضا رشیدپور بیش از آنکه مجری باشد در نقش مدیر برنامه گلزار است که اجرا هم میکند اما شکل بازی اش از شیش و بش تاثیر زیادی گرفته و دلیل حضورش نیز ارتباطی است که با رسانه ها به جهت مجری بودنش دارد.
همه چیز حاضر بود تا هنرمندان دیگری در کنار گلزار، ایفاگر شخصیت حقیقی شان باشند
فرزاد حسنی اما تماما خودش را بازی میکند؛ معترض، بذلهگو و بی پروا. پریناز ایزدیار نیز با نام خودش حاضر است و در نقطه شروع بازیگری اش، دلش میخواهد با برقراری ارتباط با گلزار بازیگر شود.
همه چیز انگار در این فیلم آماده شده بود که هم دوباره محبوبیت گلزار پس از توفیق اجباری به تصویر کشیده شود و هم هنرمندان دیگری در کنار او ایفاگر شخصیت حقیقی شان باشند تا آنها را نیز خارج از ساختارهای تعریف یک نقش، در قالب حقیقی خودشان بیشتر ببینیم.
«خوب، بد، جلف» و مثلثِ بازیگران با نقشهایی حقیقی
احتمالا تنها افراد این لیست که نامشان را در نقش حقیقیشان بیشتر شنیدهایم، سام درخشانی و پژمان جمشیدیاند. زوجی که شیمی خوب شان از سریال پژمان و توسط سروش صحت کشف شد و تا پرفروشترین فیلم های سینمایی ادامه پیدا کرد.
اولین اثر سینمایی مشترک سام و پژمان، خوب، بد، جلف است که در آن خود واقعی شان هستند. یکی فوتبالیستی که به تازگی بازیگر شده و دیگری بازیگری است که از خودش در نقشهای شاخص تلویزیونی اش تعریف میکند.
در این فیلم مانی حقیقی نیز به عنوان کارگردان حضور دارد تا باز همانند در امتداد شهر یک مثلث از بازیگران در کاراکترهای واقعی خودشان ببینیم. خوب، بد، جلف هم داستان ساخت یک فیلم سینمایی است و در این تلاقی پای رضا رویگری و مجید مظفری به عنوان سینهسوختههای سینما به فیلم باز میشود که حضور کمرنگی دارند.
ترکیب اجرا و بازیگری و کارنامه دو نیمه آقای مجری
رضا رشیدپور تنها شش فیلم سینمایی در کارنامه دارد که در سه تای آنها واقعا بازیگر بوده است و نقش دیگری به جز رضا رشیدپور مجری داشته اما در سه اثر اخیرش هر بار در نقش خود رشیدپور ظاهر شده است.
از در امتداد شهر که آنجا هم بازی غلیظی داشت و صرفا یک مجری نبود گرفته تا قاتل اهلی و سال گربه که در هر دو همان نقش همیشگی اش را داشته؛ روی صندلی روبه روی مهمان نشسته، سوال پرسیده و جز یک مجری پرسشگر نبوده است. هرچند رشیدپور با سه اثر اولش نشان داد استعداد خوبی هم در بازیگری دارد اما در سه اثر آخرش جز نقش خودش کاراکتر دیگری به او سپرده نشده است.